اینم از خودم تقدیمتون:

                                           سلام

به وبلاگ خودتون خوش اومدین       

هر نظرشما مثل یه شاخه گُلِ

      که به یادگار میزارین

              پس

       " نظر یادتون نره"

                          

*     شعرم تو سایت شعر نو  *

*       شعرم تو غزل سرا  *

شعرم تو انجمن شعر مهر ایران *

*           شعرم تو شعر2  *

*       شعرم تو شعر1  *  

*     شعرم تو غزلسرا" کلبه عاشقانه  *                                                                        

*     انجمن شاعران ایران    *

*     انجمن شاعران جوان   *

                              




 اینم یه عاشقانه که پست ثابتم شد ازین به بعدو بخونین بابا:





از تِشنِگی جان میکَنَد شِمشاد اِنگار

نَبضِ ضَعیفی دارد این  فرهاد اِنگار

یک مُشت ، تَرکِش  در تَنَش که هَشت سالست

که هَشت سال این مرد، با فولاد اِنگار

که هشت سال از موعدِ عَقدَش گذشته

با تَرکِشِ تویِ سَرَش داماد اِنگار

سردار، تویِ خاطراتش  پَرسِه  می زَد

هر جایِ آن حَملِه پُر از ایراد اِنگار

لوُ داده بود این حَملِه را از اِبتِدایَش

یک هَمزبان، هَمرَزم ، یک هَمزاد اِنگار

گُرگی لِباسِ میش بر تن داشته که

گُرگی لباسِ میش را آزاد اِنگار

گُرگی... وِلَش کُن نَبضِ سَردار ایستاده

با او شَهادت بوده مادرزاد اِنگار

جام شرابی سهمِ تو سَردار، بَردار

این صَحنه را از لَحظه یِ میلاد ،اِنگار

اُکسیژِنَش را قُرص هایش را خُدایا

مَختومه اش کردند این اَسناد اِنگار

سَردار چون نوری به سمتِ نور بَرگَشت

پَر زَد به وَقتِ لحظه یِ میعاد انگار.


 

اینم یه کار داغ داغ:

باری اضافی ، آدم سربار بی تو -

یک زندگی ی سخت و رقّت بار بی تو -


با من کسی حاضر به همصحبت شدن نیست

با من تمام شهر بد رفتار بی تو -


پس کوچه ها را پشت هم هر روز تا شب

طی می کنم این راه را هر بار بی تو -


یک کاغذ و خودکار و چای تلخ هر شب

آتش به آتش نخ به نخ سیگار بی تو -


یک زندگی ی فصلی و سیّار دارم

من کوله بارم پشت وانت بار بی تو.

اینم یه غزل جدید از خودم داغ داغ داغ:

بنداز دور گردنم تقصیرها را

درگیر کن با من تمام شیرها را


من با دم و هر بازدم های تو هستم

آماده کن روی سرت جن گیرها را


این سینه این خنجر اگر بس نیست بانو

روی سرم خالی کن آن هفتیرها را


باید برایت مثل اسماعیل باشم

تیزش کنی با حلق من شمشیرها را


آنقدر می مانم که تا مجبور گردی

با من ببافی پای خود زنجیرها را.


;کاملش کردم تقدیم به آقا امام زمان:

در هیچ کجا  ،در وطنت هم خبری نیست

یوسف شدی از پیرهنت هم خبری نیست


این جمعه و هر جمعه ی دیگر که بیاید

بازیست و از آمدنت هم خبری نیست


دلگیری و حق می دهم آقا که نیایی

دلگیری و از خواستنت هم خبری نیست


می دانی اگر که فرجت رخ دهد آقا

پشت سرت از سینه زنت هم خبری نیست


حق ست نیایی و نیایی و نبینی

از نام تو در انجمنت هم خبری نیست.

اینم کامل شد:

با رفتنت به زخم زبانها دچار شی

تقویم های فاقد فصل بهار شی


یک مدتی اگر چه دلت قرص و محکم ست

می آید آن زمان که دوباره خمار شی


دلخوش به پر زدن از پیش من نباش

ذاتاً شکار هستی و باید شکار شی


آدم بمیرد از هوس سیب بهترست

خواهی اگر تو آدم این روزگار شی


من از خدا برای تو درخواست میکنم

مثل درختها به تبر واگذار شی.

یه غزل قدیمی تقدیمتون:

بس کن ، برو، دُچار تَوَهُّم نِمی شوم

آتش نَشو بَرام، که هیزُم نمی شوم

یک بار خر شُدم، خرِ آن وَعده های تو

دیگر برای دَفعِه یِ دُوُّم نِمی شوم

پُشتم هزار، شایعه گفتند و سوختم

پیرم ،حَریف ِطَعنه ی مَردُم نمی شوم

این کوچه ها بدون تو با من صَمیمی اند

وقتی که نیستی به خدا گُم نمی شوم

اَصلاً تو باعِثی که حُدودِ رِفاقتت

من زائری به مشهد و یا قُم نمی شوم.


اینم غزل جدید از دیشبه حول و حوش ساعت یک و نیم صبح:

روی این سینه فشار سپرت را بردار

برو از روی سرم دردسرت را بردار

من به تنهایی و تنها شدن عادت کردم

روی میزست ، بلیط سفرت را بردار

پای حرفی که  زدم تا ته دنیا هستم

لطف کن پای من اما تبرت را بردار

هر چه دادم به تو را پس بده تنها یک چیز

یادگارم به تو سنجاق سرت را بردار

هر زمان فکر من افتاد سرت با غصه

سُست کن پای خودت را کمرت را بردار.


کار دیشبم که کوره دوم ساعت 2شب اومد بیرون تقدیم به همه ی نامردایی که ادای مردارو در میارن:

دنیا بزرگ ست و یقیناً مرد کم نیست

مثل تو هم این روزها نامرد کم نیست

در خاطراتم:"کنسلش کن این قرارو"

تنهایی و یک میز و چای سرد کم نیست

پای تو و قولی که دادم ایستادم

پای من اما آدم توزرد کم نیست

می خندی و خندیدنت را دوست دارم

می خندم اما توی سینه م درد کم نیست.

یه کار داغ داغ دیشب از تنور درش آوردم:

بسیار اگر یا قدر ارزن دوست دارم

ای زن ترا در عصر آهن دوست دارم

فرقی ندارد در کدامین فصل باشی

هر چار فصلت را یقیناً دوست دارم

حتی اگر ویرانه ام کردی دمت گرم

آخر ترا ای بمب افکن دوست دارم.

محکم بزن اصلا نترس و خاطرت جمع

من ضربه هایت را تبر زن دوست دارم.


یه غزل از خودم توی دوره ای هستم که شعر نمی یاد:


امروز هم مثلِ گذشته روزِمان نیست

دیگر خدا ، بااین غریبه مهربان نیست

طعمِ دهانِ هیچکس ، در این حَوالی

دلچسب ، مثلِ طعمِ سبزِ آسمان نیست

از دستهایم تا صُعودِ چشمهایت

می خواستم ، باور کن اینجا نَردِبان نیست

اینجا میانِ این مَتَرسَکهای سنگی

چیزی به نام عشق ،آری بی گمان نیست

وقتی خدا سنگین تر از هر روز باشد

فرقی میانِ این جهان و پادگان نیست.


غزل جدیدم تقدیم به مادر دو عالم حضرت زهرا(س):

یک نفر با تازیانه میزند خورشید را

گاه مُشتی میزند گاهی لگد خورشید را

یک نفر با یک پیاله عشق ،هر شب پشت در

می رسد از عدّه ای سنگ لحد خورشید را

هر کسی از نور سهمش را به شکلی می برد

کودکی هم قدر خود با یک سبد خورشید را

قصه ی باغ فدک ،دیوار و در ، سقط پسر

ضرب و شتم و زخم بازو ، تیغ حد خورشید را

از زمانی که کبوتر هم غذا با جُغد شد

آسمان از دست داده تا ابد خورشید را.

این هم یه غزل جدید جدید از خودم امیدوارم خوشتون بیاد:

این حرف ها که می زنمت یک حقیقت ست

دیدارمان حواله به روز قیامت ست

بین من و تو رابطه ی سرد و ساده ایست

یک ارتباط مرده ، حیاطی که خلوت ست

اصلاً به شانه هات نمی شد که تکیه کرد

این تکیه کردنم به تو از روی عادت ست

یا گونه هام سرخ اگر هم که شد عزیز

       بی شک به عشق توست که عین عفونت ست

تو بودنت کنار من از روی قسمت و

عشقی که بین ماست پلاک موّقت ست.


یه غزل جدید از خودم امیوارم لذت ببرینم:

 

کُلِّ جهان بیدار و ما را خواب بُردَه ست

از کوچه جا پای شما را آب بُردَه ست

من عاشقِ نیلوفرِ آبیت هستم

سهمِ مرا از تو، ولی مُرداب بُردَه ست

عطرِ تنت را دستهای باد دُزدید

ماه ِمراآن کِرمَکِ شَبتاب بُردَه ست

من رویِ یاسِ شانه هاتان تِکیه کردم

از بختِ بد ،آن یاس را ،سیلاب بُردَه ست

قسمت نشد تا عابرِ این کوچه باشیم

تقدیر، ما را عاقبت در قاب بُردَه ست.

با یه غزل دیگه از خودم پذیرایی ازتون ادامه داره:

فردا من و تو پنجه به پنجه که دائماً

سُر می خوریم ،تویِ گُناهی که واقعاً

می اَرزد این گناه ،به الکل به هَرزِه گی

باید من و تو تا تَهِ این قصّه تا لَجَن

مردی مُچاله کرده خدا را درون خود

اصلاً منم خدای تو ، آره منم یه زن

من ریلِ دستهای تو هرجا دلت کِشید

شاخِ نباتِ حافظ و موسیقی ی خَفَن

مقصودِ عشق، تا تَهِ این جاده رفتن است

حالا پیاده با تو اگر یا که با تِرَن

پایانِ شاهنامه تو باید تَلَف شَوی

مانند چای تلخ که افتاده از دهن

بیچاره تو که تویِ خودت زوزه می کِشی

بیچاره تو که سُست شدی از نگاهِ زن

اینم یه غزل از خودم:

یک دست جامِ باده و یک دست ،عکسِ یار

یک گوشه او نِشسته چه غمگین و بی قرار

یک گوشه ای نشسته و سیگار پُشتِ هم

دیوانه ی شما شده ده سالِ آزِگار

در انتظارِ آمدنت زوزه می کِشَد

این آدمِ بدونِ زِرِه ، مرزِ بی حِصار

یک چند شنبه بود، دلش را به کوچه زد

دل زد به جنگِ تن به تن امّا چه بی گُدار

سردردهای مُزمِنَش از راه می رسند

آن بوسه های سرد و غریبی که یادِگار

از لابلایِ خاطره هایِ مُزَخرَفَش

هُل می دهند ، حافظه اش را به سمتِ دار

این اَحمقی که زندگی اش هم اجاره ایست

خوش کرده بود ، کُلِّ دلش را به روزگار 

اینم از خودم بخونیدو لذت ببرید:

من دوست دارم شمع نه، سیگار باشم

در انتظارت نخ به نخ بیدار باشم

از چشمهایِ هیز مَردُم دور باشی

بین شما و چشمِ بد دیوار باشم

باید که مابین شما وکُلِّ این شهر

تاعمر دارم مثلِ یک سگ، هار باشم

گاهی کبوتر باشم و دورت بِگَردَم

گاهی به دُنبالت شبیهِ مار باشم

من حاضرم هر لحظه جایِ تو بمیرم

آویز، رویِ چوبه های دار باشم.

جدید ترین غزلم تقدیم همتون:

وقتی نباشی جای لب منقار عشق ست

با یاد تو هی پشت هم سیگار عشق ست

با تو به ماهی عشق می ورزیدم اما

این روزها را مرغ ماهیخوار عشق ست

من شانه هایت را کم آوردم مهم نیست

جای سرت این روز ها دیوار عشق ست

آزادِ آزادم ، رهای بی سر انجام

خمیازه های محکم و کشدار عشق ست

من بی تو هر وضعیتی را دوست دارم

 بی تو عزیزم زندگی در غار عشق ست

یک زندگی ی فصلی و سیّار دارم

من کوله بارم پشت وانت بار عشق ست.

یه غزل داغِ داغ از خودم مواظب باشید نسوزید:

آقا بیار روی سرم یک طبیب را

از یاد برده ام به خدا طعمَِ سیب را


وقتی که عاشقانه همش روی دامنش

هر دفعه دیده ام سر یک نانجیب را


قبل از نبرد بین من وشخص دیگری

درخواست می کند که ببوسد رقیب را


می بینمش ، و می شُمُرَم توی خلوَتَم

دندانهای خورده به اندام سیب را


کار من از دعا و توّسل گذشته است

شیطان گرفته روی سرش یک صلیب را


با اینهمه هنوز دلم پیش او گروست

با اینهمه هنوز عاشقم آن  نانجیب را.

یه غزل داغ داغ از خودم تقدیم همتون :

من بوده را همیشه ، تو دایم نبود را

یک عمر با تو تجربه کردم رُکود را


دریا شدی وسمت تو در حرکتم چه سود

وقتی همیشه پس زده ای دست رود را


من قسمتم همیشه ضرر بود و ضرب شست

تو برده ای همیشه تمامی ی سود را


فوّاره ای که اوج گرفتی و پر زدی

من آدمی که تجربه کرده فرود را


از آتشی که شعله ورش کرده ام فقط

بردم به چشمهای خودم سوز دود را.

یه غزل از خودم که حداقل اسمم باشه:

  مات تو اَند ، خیره به چشمت شهاب ها

پاک و زلال با تو تمام حساب ها


خم تا جناق سینه که نه تا کمر شدند

پشت سرت ستونی از عالیجناب ها


با دیدن تو بود رضا خان میر پنج

دستور داده بود به کشف حجا ب ها


اهل کتاب در پی راهی حلال تر

هی پیچ می خورند درون کتاب ها


وقتی شما قدم بگذاری درون شهر

بیدار می شوند همه انقلاب ها.                  

اینم خلیج همیشه فارس خودم:

خلیجی که فارس می خواند

       خسته اصلاً نمی شوم ؛ هرگز، خسته اصلاً اَزین تَوالی ها

       زنده هستی و روح داری تو    زنده هستی شبیه شالی ها

       باد پیراهنِ قشنگت را  می کِشد روی صَخره ماهی ها ت   

       گلّه هایِ عروسِ دریاییت     می شود نقشِ روی قالی ها

       تَنگه ای سَهل و مُمتَنِع داری صَخره هایی عَجیب مَرجانی

      سمتِ  تو عاشقانه می ریزند   با  تو پُر می شوند خالی ها

      موج هایت  چقدر  سَرمَستند   مُرغ هایت  همیشه  دریایی

      ساحِلَت را  چقَدر می فَهمی  حَسرتَت  مانده بر  شُمالی ها

      کوسِه هایت رَفیقِ ماهی ها  طرحی از کوسه رویِ کاشیها

      امپراطوریِ    ترا   دیدم   جنگِ   نرمِ  تو  با  سُفا لی ها

     چشم آبی یِ  روسَری مِشکی ،  کشورِ  زخمهایِ  طولانی

      سربُلندی  چقدر  بانو  جان   پُر  شدی  از  تمامِ  عالی ها

      قبله یِ  شاعرانِ  ایرانی  ،   اِقتدارت   شکوهِ  اشکانی

      سمتِ  چشمت  قُنوت  می بَندَم  با  رُکوعِ  تمامِ  شالی ها

     با کوروش خاطراتِ خوبی را خَنده کردی و گریه کردی تو

     تویِ تنهایی یِ خودش زَرتُشت پَرسه می زَد دَرین حَوالی ها

     آریایی ترین  کَسَم  هستی   با اِصالَت  ترین  کَسِ تاریخ

    تو خَلیجی  که  فارس می خواند   در حضورِ تمامِ والی ها

    دور تا  دورِتان همه مَست و   جُملِه هایی عَجیب می گویند

       با تو پُر می کُنند  هر لَحظه   جامِشان  را  تمامِ  ساقی ها .

 

اینم یه غزل از خودم امیدوارم لذت ببرین:

فردا من و تو پنجه به پنجه که دائماً

سُر می خوریم ،تویِ گُناهی که واقعاً

می اَرزد این گناه ،به الکل به هَرزِه گی

باید من و تو تا تَهِ این قصّه تا لَجَن

مردی مُچاله کرده خدا را درون خود

اصلاً منم خدای تو ، آره منم یه زن

من ریلِ دستهای تو هرجا دلت کِشید

شاخِ نباتِ حافظ و موسیقی ی خَفَن

مقصودِ عشق، تا تَهِ این جاده رفتن است

حالا پیاده با تو اگر یا که با تِرَن

پایانِ شاهنامه تو باید تَلَف شَوی

مثل غذایِ یخ زده افتاده از دهن

بیچاره تو که تویِ خودت زوزه می کِشی

بیچاره تو که سُست شدی از نگاهِ زن.

از هر چی بدت بیاد این و می پسندی:

         من با شروع وخطِ پایان قهر  هستم

     من با بهار و با زمستان قهر هستم

     من با تمامِ سبزه هایِ این حَوالی

     با سبزه میدانهای ایران قهر هستم

     من از زمانی که دَخیلم را کسی زد

    با جاده ی بابل –خراسان قهر هستم

    بعد ازتو حتّی با خودم، با مَردُمِ شهر

    با لُقمه های زیرِ دندان قهر هستم

    مجنونم و توی اُتاقم شعر میگم

        مجنونم امّا با بیابان قهر هستم.

با سپاس از همتون:

هِی تو! چقدر روی سرم مُشت می زنی

داری به زخمِ کُهنه ام انگُشت می زنی

آن حرفهای مَسخره ای را که دیگران

گفتند و لحظه لحظه مرا کُشت می زنی

من روبروت ،حرفِ خودم را زدم و تو

آن خنجری که دائماً از پُشت می زنی

داری لَگد به بَختِ خودت با دروغهات

داری لگد به صورت زَرتُشت می زنی

هِی باتوام !که روی سَرم مُشت می زنی

داری به زخم کُهنه ام انگشت می زنی.

 

تازه های غزلم رو براتون میزارم

پُر کَرده جامِ مرا، از شِرَنگها

مُردَم زشایعه از دستِ اَنگها

تقدیر ،همیشه ترا ماه کرده است

بیچاره من ،که شدم از پَلَنگها

زخمی تنم شده با ضربه های داس

سرگرم ،بوده سَرم با کُلَنگها

جُرمم چه بوده که اینگونه می دَوَند

یک شهر، پُشتِ سَرم با تُفَنگها

تو عاشقانه سرت روی شانه اش

من عاشقانه سرم روی سنگها.

امام زمانی" از خودم"

 

درگیرِ کدام جمعه هستی آقا

حتّی اَگَرَم سه شنبه پا داد بیا

من عاشقِ دیدنِ قُنوتَت هَستم

                  لاحولِ وَلاقُوَّةَ اِلّا بِالله

تقدیم به همه با معرفتایی که اومدن و پیام گذاشتن:" تمام غزل ها از خودمه "


تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی


حَجمی  وَسیع ، داشتم و مُختَصَر شدم

امروز ،مثلِ کاج ، اگر بی ثَمَر شدم

تقصیرِ سرنوشت شُدَست اینچنین اگر

هِی دسته هایِ چوبی یِ داس و تبر شدم 

در انتظارِ دیدنِ عالیجناب هاست

خَم تا جِناقِ سینه که نه ، تا کَمَر شدم

تقویمِ روزگار ، ورق خورد و بعد از آن

کبریت ، با شُعارِ :"بدونِ خطر" شدم

جَوِّ زمانه است، عزیزم قبول کن

رسمِ زمانه است ، کمی بد اگر شدم.

این غزل تقدیم به sam عزیز که دلم براش تنگ شه

 

هِی گیر می کُند به گَلوم اُستخوانِ تو

اَصلاً اِضافی ام به خدا در جهانِ تو

من راضی ام به اینکه فقط ،قَدرِ لحظه ایتصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

مثلِ شهاب ، رد شَوَم از آسمان تو

یک تکّه قند ، سمتِ تو هِی غلط می خورم

در انتظارِ حَل شُدَنَم در دهانِ تو

من آرزوم، دیدنِ هر روزه ی شماست

من زندگیم ، خوردن زخم از زبانِ تو

سیّاره ای که دَربِدَرِ جای خالی ام

اَصلاً اضافی ام به خدا در جهانِ تو.


یه غزل جدید از خودم

روزِ وداع، با تو شده روزِ آخرست

اَصلاً اگر نَبینمت انگار بهترست

یک جورِ دیگری شده بودی، قبول کُن

حس کرده بودم اینکه دِلت ،جایِ دیگرست

حس کَرده بودم اینکه لَبَت خنده می کُنَد

پشتِ سرم ولی به دو دستِ تو خنجرست

اَصلاً نگفته ای که چرا با چه مَنطِقی

آخر کُجایِ آن پسر از مردِ تو سَرَست!؟

در آسمانِ صحنِ تو بینِ پرنده ها

باور کن این کبوترت از زاغ بهترست

لُطفاً برو که رفتنت انگار بهترست

پیشم نشسته ای و دِلت جایِ دیگرست.