اینم از خودم تقدیمتون:
به وبلاگ خودتون خوش اومدین
هر نظرشما مثل یه شاخه گُلِ
که به یادگار میزارین
پس
" نظر یادتون نره"
* شعرم تو انجمن شعر مهر ایران *
* شعرم تو غزلسرا" کلبه عاشقانه *
اینم یه عاشقانه که پست ثابتم شد ازین به بعدو بخونین بابا:
از تِشنِگی جان میکَنَد شِمشاد اِنگار
نَبضِ ضَعیفی دارد این فرهاد اِنگار
یک مُشت ، تَرکِش در تَنَش که هَشت سالست
که هَشت سال این مرد، با فولاد اِنگار
که هشت سال از موعدِ عَقدَش گذشته
با تَرکِشِ تویِ سَرَش داماد اِنگار
سردار، تویِ خاطراتش پَرسِه می زَد
هر جایِ آن حَملِه پُر از ایراد اِنگار
لوُ داده بود این حَملِه را از اِبتِدایَش
یک هَمزبان، هَمرَزم ، یک هَمزاد اِنگار
گُرگی لِباسِ میش بر تن داشته که
گُرگی لباسِ میش را آزاد اِنگار
گُرگی... وِلَش کُن نَبضِ سَردار ایستاده
با او شَهادت بوده مادرزاد اِنگار
جام شرابی سهمِ تو سَردار، بَردار
این صَحنه را از لَحظه یِ میلاد ،اِنگار
اُکسیژِنَش را قُرص هایش را خُدایا
مَختومه اش کردند این اَسناد اِنگار
سَردار چون نوری به سمتِ نور بَرگَشت
پَر زَد به وَقتِ لحظه یِ میعاد انگار.