اینم غزل جدید از دیشبه حول و حوش ساعت یک و نیم صبح:
روی این سینه فشار سپرت را بردار
برو از روی سرم دردسرت را بردار
من به تنهایی و تنها شدن عادت کردمروی میزست ، بلیط سفرت را بردار
پای حرفی که زدم تا ته دنیا هستملطف کن پای من اما تبرت را بردار
هر چه دادم به تو را پس بده تنها یک چیزیادگارم به تو سنجاق سرت را بردار
هر زمان فکر من افتاد سرت با غصهسُست کن پای خودت را کمرت را بردار.
+ نوشته شده در چهارشنبه یازدهم اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 11:53 توسط یوسف خورشیدی
|