یه غزل زیبا از" علیرضا جعفری "شاعری که تازه پیداش کردم:
نمی خواهم تو را پنهان کنم در کنج پستوها
شبیه باغ سبزی در حصار خشک بازوها
طبیعت در تو شکل بهتری از خود نشان داده است
همین جایی میان کاج ها و لای شب بوها
تنت شهریوری داغ است، آتش می زند، گاهی
نسیمی می وزد از سمت گندم زار گیسوها
به دنبال تو وقتی می خرامی راه می افتند
میان کوه و دره گله ای از بچه آهوها
تمام آفرینش می شود محو تماشایت
پری ماهی که امشب آمدی در برکه ی قوها
برای صید دریا دل به دریا می زنم هرشب
صدایت می زنند اینگونه غمگینانه جاشوها
میان موج های بندری دامنت بانو
چه زیبا همنوازی می کند رقص النگوها
....
بمان پیشم نرو با رفتنت پاییز می آید
نگو که می روی با اولین کوچ پرستوها
+ نوشته شده در دوشنبه نوزدهم فروردین ۱۳۹۲ ساعت 23:24 توسط یوسف خورشیدی
|