حاجت به اشارات و زبان نیست ، مترسک

پیداست که در جسم تو جان نیست ، مترسک

 

با باد به رقص آمده پیراهنت اما

در عمق وجودت هیجان نیست، مترسک

 

شب پای زمینی و زمین سفره ی خالی ست

این بی هنری، نام و نشان نیست، مترسک

 

تا صبح در این مزرعه تاراج ملخ بود

چشمان تو حتی نگران نیست، مترسک

 

پیش از تو و بعد از تو زمان سطر بلندی ست

پایان تو پایان جهان نیست، مترسک

 

این مزرعه آلوده ی کفتار وکلاغ است

بیدارشو از خواب زمان نیست، مترسک